tributary
معنی
شاخه، انشعاب، خراج گذار، خراجگزار، فرعی، تابع
سایر معانی: جزیه دهنده، گزیت دهنده، ساو پرداز، (رودی که به رود دیگری می ریزد) شاخابه، رود شاخه، رود فرعی، ریزابه، خراجی، ساوی، وابسته به خراج و باج سبیل
[عمران و معماری] شاخه رودخانه - شعبه رودخانه - شاخاب - ریزابه - شاخه رود - شاخه فرعی
[زمین شناسی] شاخه فرعی، نهر یا رودخانه ای است که به داخل رودخانه بزرگتر می ریزد .
[آب و خاک] شاخه فرعی
سایر معانی: جزیه دهنده، گزیت دهنده، ساو پرداز، (رودی که به رود دیگری می ریزد) شاخابه، رود شاخه، رود فرعی، ریزابه، خراجی، ساوی، وابسته به خراج و باج سبیل
[عمران و معماری] شاخه رودخانه - شعبه رودخانه - شاخاب - ریزابه - شاخه رود - شاخه فرعی
[زمین شناسی] شاخه فرعی، نهر یا رودخانه ای است که به داخل رودخانه بزرگتر می ریزد .
[آب و خاک] شاخه فرعی
دیکشنری
شاخه
اسم
branch, wing, arm, tributary, limb, bifurcationشاخه
branch, split, tributary, divergence, offshoot, ramificationانشعاب
tributary, taxpayerخراج گذار
tributary, vassalخراجگزار
صفت
subsidiary, secondary, ancillary, accessory, subordinate, tributaryفرعی
dependent, subordinate, subservient, amenable, subsidiary, tributaryتابع
ترجمه آنلاین
خراجی
مترادف
accessory ، dependent ، feeding ، minor ، satellite ، shoot ، side ، sub ، subject ، subordinate ، under