traveller
/ˈtrævələr/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

معنی

سیار، سایر، رهنورد، پی سپار رهنورد، پی سپار
سایر معانی: مسافر
[نساجی] شیطانک - غلتک گردان در ماشین کارد

دیکشنری

مسافر
اسم
passenger, traveler, lodger, tripper, pilgrim, roomerمسافر
traveler, explorer, tourist, globe trotter, tripper, visitorسیاح
traveler, roadster, wayfarer, travellerرهنورد
traveler, wanderer, travellerسیار
traveler, travellerپی سپار رهنورد
traveler, travellerپی سپار
wayfarer, mystic, disciple, devotee, traveler, aleppo boilسالک
traveler, travellerسایر
passer-by, passer, traveler, passage, viator, wayfarerعابر
stranger, foreigner, traveler, homeless person, poor person, wandererغریب

ترجمه آنلاین

مسافر

واژه‌های مشابه

cancellation by the traveller

لغو به خواست مسافر [گردشگری و جهانگردی] فسخ قرارداد سفر یا خدمات گردشگری به خواست مسافر قبل از استفاده از آن

واژه‌های مصوب فرهنگستان

elliptical traveller

[نساجی] شیطانک

دیکشنری انگلیسی به فارسی

plated traveller

[نساجی] شیطانک آب فلز داده شده

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ring traveller

[نساجی] شیطانک رینگ

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش