transmutation
/ˌtrænzmjuːˈteɪʃn̩/

معنی

استحاله، تبدیل، تکامل، تغییر شکل، قلب ماهیت، تبدیل عنصری بعنصر دیگری
سایر معانی: ترادیسی، دگردیسی، ترا ریخت، دگر سانی، تغییر ماهیت دادن، (نادر) رجوع شود به: fluctuation، (کیمیاگری) تبدیل آهن به طلا
[شیمی] تبدیل هسته ای، تبدیل عناصر
[نساجی] تبدیل - عوض

دیکشنری

انتقال
اسم
conversion, transformation, alteration, transmutation, reduction, commutationتبدیل
transmutation, permutation, transubstantiation, adulterationاستحاله
transformation, evolution, transmutation, transfiguration, metamorphosis, sublationتغییر شکل
transubstantiation, transmutationقلب ماهیت
evolution, progress, improvement, transmutationتکامل
transmutationتبدیل عنصری بعنصر دیگری

ترجمه آنلاین

تغییر شکل

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.