tilting
معنی
[سینما] چرخش عمودی / چرخش عمودی دوربین بر اساس قاعده ای ثابت - چرخش عمودی حول محور ثابت - حرکت عمودی دوربین
[عمران و معماری] کج شدن - کج شونده - واژگونی
[برق و الکترونیک] کج رفتتگی تمایل رو به جلوی جبهه موج رادیویی منتقل شونده در امتداد زمین که مقدار آن به ثابتهای الکتریکی زمین بستگی دارد .
[ریاضیات] شیبدار کردن، منحرف کردن، انحرافی، کج کردن
[عمران و معماری] کج شدن - کج شونده - واژگونی
[برق و الکترونیک] کج رفتتگی تمایل رو به جلوی جبهه موج رادیویی منتقل شونده در امتداد زمین که مقدار آن به ثابتهای الکتریکی زمین بستگی دارد .
[ریاضیات] شیبدار کردن، منحرف کردن، انحرافی، کج کردن
دیکشنری
کج
فعل
tiltکج کردن کج شدن
tilt, crook, contort, bend, inflect, recurveکج کردن
tilt, slant, lean, careen, swerve, heelکج شدن
flicker, flutter, tiltدر اهتزاز بودن
sway, tiltدر نوسان بودن
tiltشیب داشتن
tiltیک وری بودن
heel, tilt, tipیک ور شدن
ترجمه آنلاین
کج شدن