throw out
معنی
بیرون انداختن
سایر معانی: 1- دور انداختن 2- (به زور) بیرون کردن، اخراج کردن 3- بیرون دادن 4- (اشاره و غیره) کردن 5- (کلاچ) رها کردن
[حقوق] رد کردن دعوی یا کیفرخواست
سایر معانی: 1- دور انداختن 2- (به زور) بیرون کردن، اخراج کردن 3- بیرون دادن 4- (اشاره و غیره) کردن 5- (کلاچ) رها کردن
[حقوق] رد کردن دعوی یا کیفرخواست
دیکشنری
بیرون انداختن
فعل
throw out, eject, expel, bounce, excrete, extrudeبیرون انداختن
ترجمه آنلاین
بیرون انداختن
مترادف
bring forward ، bring to light ، bring up ، chime in ، come out with ، declare ، deliver ، produce ، reveal ، say ، state ، suggest ، tell ، utter