thready
معنی
چسبناک، نازک، باریک، نخ مانند، رشته رشته، با صدای باریک
سایر معانی: ضعیف، ریسمانی، نخ سان، نخ نخ، ریسمان ریسمان، نخ دار، پوشیده از ریسمان، الیاف دار، ن مانند
[نساجی] نخ مانند - رشته ای - باریک - نازک
سایر معانی: ضعیف، ریسمانی، نخ سان، نخ نخ، ریسمان ریسمان، نخ دار، پوشیده از ریسمان، الیاف دار، ن مانند
[نساجی] نخ مانند - رشته ای - باریک - نازک
دیکشنری
فورا
صفت
thin, narrow, slender, tenuous, capillary, threadyباریک
filiform, threadlike, string, threadyنخ مانند
sticky, adhesive, viscous, viscose, gooey, threadyچسبناک
tattered, threadyرشته رشته
threadyبا صدای باریک
thin, fine, slim, tender, soft, threadyنازک
ترجمه آنلاین
نخ