talon
معنی
پنجه، چنگال، ناخن، پاشنه، پاشنه پا
سایر معانی: (به ویژه پرنده ی شکاری مانند عقاب) چنگال، (به ویژه اگر چلاق یا زشت باشد) دست انسان، انگشت، (قفل) زبانه
سایر معانی: (به ویژه پرنده ی شکاری مانند عقاب) چنگال، (به ویژه اگر چلاق یا زشت باشد) دست انسان، انگشت، (قفل) زبانه
دیکشنری
تالون
اسم
talonپاشنه پا
fork, claw, pitchfork, clutch, prong, talonچنگال
claw, paw, toe, pitchfork, hand, talonپنجه
heel, stern, pivot, trigger, talon, heelpieceپاشنه
nail, fingernail, claw, talon, unguisناخن
ترجمه آنلاین
چنگال