tablet
معنی
تخته، لوحه، لوح، قرص، صفحه، ورقه
سایر معانی: (سنگ یا فلز یا تخته چوب مسطح) لوح، تابلو، پلمه، سنگ نبشته، (دارو) قرص، حب، پلاک، دیوار نگاشت، کتیبه، دفتر، دفترچه، دفتر رسم یا نقاشی، (انگلیس) دانه ی آبنبات، حب نبات، بر لوح نوشتن
[کامپیوتر] تابلو؛ لوح ؛ مکان نما روی صفحه
[ریاضیات] لوح
سایر معانی: (سنگ یا فلز یا تخته چوب مسطح) لوح، تابلو، پلمه، سنگ نبشته، (دارو) قرص، حب، پلاک، دیوار نگاشت، کتیبه، دفتر، دفترچه، دفتر رسم یا نقاشی، (انگلیس) دانه ی آبنبات، حب نبات، بر لوح نوشتن
[کامپیوتر] تابلو؛ لوح ؛ مکان نما روی صفحه
[ریاضیات] لوح
دیکشنری
قرص
اسم
tablet, pill, disk, disc, pellet, cakeقرص
tablet, plate, bred, tableلوح
page, plate, plane, disc, disk, tabletصفحه
tablet, signboard, plaque, plate, bred, slabلوحه
board, plank, lumber, tablet, shield, ledgerتخته
sheet, paper, flake, form, leaf, tabletورقه
ترجمه آنلاین
تبلت