table
معنی
سایر معانی: خوراک روی میز، خوان، مجموعه ی قوانین (به ویژه اگر بر لوحه نوشته شده باشد)، (جلسه ی) مذاکرات، گروه، اشخاص دور میز، زیج، زیگ، فهرست خلاصه، کوته واره، وابسته به میز، میزی، میز شکل، مسطح، تخت، هموار، روی میز قرار دادن، بر سفره چیدن، (امریکا- لایحه یا پیشنهاد و غیره) به بعد موکول کردن، از مطرح سازی خودداری کردن، مسکوت گذاشتن، (انگلیس) پیشنهاد کردن، (در اصل) لوح، سنگ لوح، صفحه ی فلزی یا سنگی یا چوبی (که روی آن می نگاشتند)، لوحه، رجوع شود به: tabular، درمجلس از دستور خارج کردن، معوق گذاردن
[عمران و معماری] جدول
[کامپیوتر] جدول - آرایشی از داده ها در یک پایگاه داده که هر ردیف آن رابطه ای را میان اقلام درون آن ردیف تعریف می کند. - طرح کردن؛ میز جدول
[برق و الکترونیک] جدول - جدول جمع آوری داده ها، به شکلیی که هر مورد به طور منحصر به فرد با برچسب یا موقعیت نسبی آن در مکانی در کامپیوتر شناسایی می شود .
[نساجی] جدول - میز
[ریاضیات] فهرست، میز، جدول
[آمار] جدول