swinging
معنی
نوسانی
سایر معانی: آونگان، در نوسان، شیک، خوش لباس، سرزنده، خوشگذران، تاب خور نده، نوان، موزون، مسجع
[برق و الکترونیک] نوسان کردن تغییرات لحظه ای در بسامد موج رادیویی دریافت شده .
[نساجی] چرخیدن - تاب دادن - تاب خوردن - تاب - نوسان
سایر معانی: آونگان، در نوسان، شیک، خوش لباس، سرزنده، خوشگذران، تاب خور نده، نوان، موزون، مسجع
[برق و الکترونیک] نوسان کردن تغییرات لحظه ای در بسامد موج رادیویی دریافت شده .
[نساجی] چرخیدن - تاب دادن - تاب خوردن - تاب - نوسان
دیکشنری
نوسان
صفت
swinging, pendulous, vacillatoryنوسانی
ترجمه آنلاین
تاب خوردن