معنی

گیج
سایر معانی: شنا، شناگری، شناور، وابسته به شنا، آغشته، مملو، پر، لبریز، گیجی، دوران سر، اب بازی، اشکبار

دیکشنری

شنا كردن
صفت
dizzy, staggering, astounding, confounded, hazy, swimmingگیج

ترجمه آنلاین

شنا کردن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.