معنی

نقل، نوشین، مطبوع، شیرین، خوش
سایر معانی: شکرین، شکرینه، خوشایند، (مجازی) شیرین، خوشمزه، لذیذ، ملیح، دل انگیز، دلچسب، (قدیمی) عزیز، گرامی، (خودمانی) خوب، عالی، لذتبخش، تخمیر نشده، ترش نشده، نترشیده، خراب نشده، بی نمک، آشامیدنی، (جمع) خوراک های شیرین، (جمع) لذت (لذایذ)، خوشی، تنعم، خرسندی، (خاک) غیر اسیدی، (شیمی) عاری از گازهای بدبو، غیر متعفن، غیر اسیدی، ناخورند، (موسیقی جاز) آرام، آهسته و پر احساسات، شیرینی، شکرسانی، شیرین مزگی، (جمع - انگلیس) شیرینی (شیرینیجات)، کماج، دسر، پس خوراک (امریکا: dessert)، آب نبات (امریکا: candy)، رجوع شود به: sweet potato، باشیرینی، با روش دل انگیز، به طور دلپذیر، هنری سویت (زبان شناس انگلیسی)
[شیمی] شیرین
[صنایع غذایی] شیرین، خوش، مط بوع، نوشین
[مهندسی گاز] شیرین، مطبوع

دیکشنری

شیرین
اسم
transportation, transfer, story, transference, sweetنقل
صفت
sweet, fresh, sugary, luscious, soft, sweetishشیرین
good, well, happy, pleasant, cheerful, sweetخوش
pleasant, graceful, sweet, agreeable, exquisite, goodمطبوع
sweet, sweetishنوشین

ترجمه آنلاین

شیرین

مترادف

متضاد

جمله‌های نمونه

I have a sweet tooth; I love desserts like ice cream and cake.

من دندون شیرینی دارم؛ دسرها مثل بستنی و کیک را دوست دارم.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.