معنی

عهد، ناسزا، سوگند، عهد کردن، ناسزا گفتن، فحش دادن، سوگند خوردن، قسم دادن
سایر معانی: قسم خوردن، قول شرف دادن، با اطمینان گفتن، (سرچیزهای جزئی) به انجیل یا مقدسات قسم خوردن، کفر گفتن، سوگند دادن، مراسم تحلیف را اجرا کردن، (در دادگاه - با ادای سوگند) شهادت دادن
[حقوق] قسم خوردن، سوگند یاد کردن

دیکشنری

سوگند
اسم
oath, swear, dick, vow, davyسوگند
profanity, swear, swearword, malison, blasphemyناسزا
covenant, era, promise, age, vow, swearعهد
فعل
cuss, swear, curse, abuse, insultفحش دادن
oath, swear, adjure, vowسوگند خوردن
revile, curse, swear, vituperateناسزا گفتن
adjure, swearقسم دادن
engage, guarantee, oath, pledge, promise, swearعهد کردن

ترجمه آنلاین

قسم بخور

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.