معنی

ناظر، محافظ، مبصر کلاس، مواظب، بپا
سایر معانی: مراقب، سرپرست، پایشگر، پیمایشگر

دیکشنری

نظارت
اسم
guard, bodyguard, guardian, preserver, surveillant, watchmanمحافظ
supervisor, bystander, overseer, viewer, spectator, surveillantناظر
surveyor, surveillantمبصر کلاس
صفت
careful, attentive, cautious, alert, watchful, surveillantمواظب
observing, surveillantبپا

ترجمه آنلاین

ناظر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.