surfacing
معنی
[عمران و معماری] روکاری - صاف کردن - لایه پوششی
[زمین شناسی] روسازی (راه)، رویه، سطح، ظاهر، بیرون، نما، ظاهری، سطحی
[ریاضیات] سخت گردانی سطحی، سخت کردن سطحی
[زمین شناسی] روسازی (راه)، رویه، سطح، ظاهر، بیرون، نما، ظاهری، سطحی
[ریاضیات] سخت گردانی سطحی، سخت کردن سطحی
دیکشنری
پوشش
فعل
rise, go up, upheave, uprise, surfaceبالا آمدن
polish, burnish, furbish, japan, surface, varnishجلا دادن
grade, flatten, surfaceتسطیح کردن
ترجمه آنلاین
روکش کردن