معنی

چرک نشستن، چرک نشستن، ریم اوردن، فساد جمع شدن، چرک کردن
سایر معانی: ریم کردن

دیکشنری

نوشیدنی
فعل
suppurateریم اوردن
stain, begrime, fester, grime, moil, suppurateچرک کردن
putrefy, rankle, suppurateچرک نشستن
suppurateفساد جمع شدن
صفت
putrefied, suppurateچرک نشستن

ترجمه آنلاین

چرکی

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.