sufficiency
معنی
قابلیت، شایستگی، کفایت، بسندگی، مقدار کافی
سایر معانی: بس بودن
[حسابداری] کافی بودن
[زمین شناسی] بسندگی
[ریاضیات] کفایت، بسندگی، به اندازه ی کافی
[آمار] بسندگی
سایر معانی: بس بودن
[حسابداری] کافی بودن
[زمین شناسی] بسندگی
[ریاضیات] کفایت، بسندگی، به اندازه ی کافی
[آمار] بسندگی
دیکشنری
کافی بودن
اسم
adequacy, sufficiency, competence, efficiency, plenty, autarchyکفایت
sufficiency, adequacyبسندگی
competency, competence, merit, suitability, worthiness, sufficiencyشایستگی
sufficiencyمقدار کافی
capability, ability, susceptibility, sufficiencyقابلیت
ترجمه آنلاین
کفایت