submit
معنی
تسلیم شدن، پیشنهاد کردن، سرفرود آوردن، ارائه دادن، تسلیم کردن، تقدیم داشتن، مطیع شدن، عرضه داشتن، گردن نهادن
سایر معانی: (برای رسیدگی یا تصمیم گیری یا تصویب) تقدیم کردن، دادن، ارائه کردن، احاله کردن، تن دردادن، اطاعت کردن، (خود را) در معرض چیزی قراردادن، دستخوش کردن یا شدن، تحت تاثیر چیزی قراردادن یا قرار گرفتن، اظهار داشتن، اظهار عقیده کردن، ادعا کردن، تسلیم بودن، سربراه بودن، رضامند بودن، مطیع بودن
[حقوق] تسلیم کردن، ارجاع کردن، پیشنهاد کردن، اظهار داشتن، نظر یا عقیده ای را پذیرفتن
سایر معانی: (برای رسیدگی یا تصمیم گیری یا تصویب) تقدیم کردن، دادن، ارائه کردن، احاله کردن، تن دردادن، اطاعت کردن، (خود را) در معرض چیزی قراردادن، دستخوش کردن یا شدن، تحت تاثیر چیزی قراردادن یا قرار گرفتن، اظهار داشتن، اظهار عقیده کردن، ادعا کردن، تسلیم بودن، سربراه بودن، رضامند بودن، مطیع بودن
[حقوق] تسلیم کردن، ارجاع کردن، پیشنهاد کردن، اظهار داشتن، نظر یا عقیده ای را پذیرفتن
دیکشنری
ارسال
فعل
surrender, give in, submit, capitulate, succumb, deferتسلیم شدن
submitگردن نهادن
submit, give up, cede, hand over, subjugate, conquerتسلیم کردن
give, present, render, bring forward, exhibit, submitارائه دادن
give, offer, present, proffer, put, submitتقدیم داشتن
obey, submitمطیع شدن
bow down, hang the head, hold in esteem, hold in respect, knock under, submitسرفرود آوردن
offer, propose, suggest, advance a proposal, bid, submitپیشنهاد کردن
offer, present, submitعرضه داشتن
ترجمه آنلاین
ارسال کنید
مترادف
abide ، accede ، acknowledge ، acquiesce ، agree ، appease ، be submissive ، bend ، bow ، buckle ، capitulate ، cave ، cede ، concede ، defer ، eat crow ، fold ، give away ، give ground ، give in ، give way ، go with the flow ، grin and bear it ، humor ، indulge ، knuckle ، knuckle under ، kowtow ، lay down arms ، obey ، put up with ، quit ، relent ، relinquish ، resign oneself ، say uncle ، stoop ، succumb ، surrender ، throw in the towel ، toe the line ، tolerate ، truckle ، withstand ، yield