straightway
معنی
سر راست، فورا
سایر معانی: (قدیمی) بی درنگ، بی وقفه، بلافاصله، بلادرنگ، مستقیما
سایر معانی: (قدیمی) بی درنگ، بی وقفه، بلافاصله، بلادرنگ، مستقیما
دیکشنری
بلافاصله
قید
instantly, right away, at once, straightway, forthwith, anonفورا
صفت
straightforward, straight, straightway, outspoken, plain, upstandingسر راست
ترجمه آنلاین
بلافاصله