معنی

کرسی، عسلی، مدفوع، عن، چارپایه، صندلی مستراح فرنگی، پیخال، ادرار کردن
سایر معانی: (کارکردن مزاج) یکدست، سرگین، گه، چهارپایه، صندلی بی پشتی، رجوع شود به: footstool، مستراح، آبریزگاه، مبال، (گیاه) ریشه ی اصلی (که ریشه های فرعی از آن منشعب می شوند)، سرریشه، ساقه، بیخ گیاه، بن درخت، جوانه زدن، چوبی که برای جلب پرندگان دیگر یک پرنده به آن می بندند، پرنده ی بسته شده به این چوب، مرغ گیرانداز، مرغ جاذب، سکوب
[معدن] پایه چوبی (نگهداری)

دیکشنری

مدفوع
اسم
stool, faeces, excrement, excretion, feculenceمدفوع
stoolچارپایه
footstool, stool, end tableعسلی
stool, cathedraکرسی
stoolصندلی مستراح فرنگی
stoolپیخال
shit, excrement, stoolعن
فعل
urinate, micturate, stoolادرار کردن

ترجمه آنلاین

مدفوع

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.