stool
معنی
سایر معانی: (کارکردن مزاج) یکدست، سرگین، گه، چهارپایه، صندلی بی پشتی، رجوع شود به: footstool، مستراح، آبریزگاه، مبال، (گیاه) ریشه ی اصلی (که ریشه های فرعی از آن منشعب می شوند)، سرریشه، ساقه، بیخ گیاه، بن درخت، جوانه زدن، چوبی که برای جلب پرندگان دیگر یک پرنده به آن می بندند، پرنده ی بسته شده به این چوب، مرغ گیرانداز، مرغ جاذب، سکوب
[معدن] پایه چوبی (نگهداری)