معنی

(به آتش) سوخت رساندن، افروخته داشتن، روشن نگهداشتن، سوخت افزودن و به هم زدن، افروخته تر کردن، پر خوری کردن، تا خرخره خوردن، (تنور یا دیگ بخار و غیره را) سرپرستی کردن، به کار انداختن، تون تابی کردن، گلخن - گری کردن، (واحد گرانروی تحرکی) استوکس، استوک، اتش کردن، تابیدن، سوخت ریختن در

دیکشنری

استاک
فعل
stokeاتش کردن
stokeسوخت ریختن در

ترجمه آنلاین

استوک

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.