stint
معنی
مضایقه کردن، محدود کردن، کم دادن، از روی لئامت دادن، بقناعت واداشتن
سایر معانی: وظیفه ی محوله، کار، تکلیف، زمان اجرای کار، طول کار، دوران (کار)، (دوران) خدمت، کرانبند کردن، در مضیقه گذاشتن، حصه ی کم دادن، دریغ داشتن، کم گذاشتن، صرفه جویی کردن، محدودیت، حد، کرانبندی، (نادر) سهم محدود، (جانورشناسی) یلوه ی کوچک (calidris minuta)
سایر معانی: وظیفه ی محوله، کار، تکلیف، زمان اجرای کار، طول کار، دوران (کار)، (دوران) خدمت، کرانبند کردن، در مضیقه گذاشتن، حصه ی کم دادن، دریغ داشتن، کم گذاشتن، صرفه جویی کردن، محدودیت، حد، کرانبندی، (نادر) سهم محدود، (جانورشناسی) یلوه ی کوچک (calidris minuta)
دیکشنری
استنتاج
فعل
stintاز روی لئامت دادن
begrudge, skimp, stint, scrimp, scantمضایقه کردن
limit, restrict, curb, narrow, confine, stintمحدود کردن
skimp, stint, scant, short-changeکم دادن
stintبقناعت واداشتن
ترجمه آنلاین
دوره