معنی
سایر معانی: ساقه ی میوه (و غیره) را کندن، (در جهت مخالف چیزی) پیشرفت کردن، ناشی شدن از، سرچشمه گرفتن، برخاستن از، (گیاه) ساقه، بن، دسته ی پیپ یا چپق، پایه ی جام شراب، دسته ی ساعت (که با آن ساعت را میزان و کوک می کنند)، ساقه ی پر (پرنده)، (موی بدن) ساقه ی مو، (کشتی) سینه، دماغه، سلسله نسب، درخت خانواده، شجره النسب، تبار، نسل، (زبان شناسی) ستاک، (حرف چاپی - نت موسیقی) بدنه، بیخ، ساقه زدن (به گل مصنوعی و غیره)، (جریان چیزی را) بند آوردن، سد کردن، جلو چیزی را گرفتن، بند آمدن، ایستادن، (مجازی) جلوگیری کردن، مهار کردن، ستاک
[کامپیوتر] ساقه .
[برق و الکترونیک] ساقه قسمت وارد شونده به سمت داخل حباب شیشه ای لامپ الکترونی که از آن پایه های سنگین نگهدارنده و بر قرار گننده ی ارتباط با الکترونها می گذرند .
[زمین شناسی] گردنه، راه باریک ،محور،سپر ناو - یک شیفت کاری معدن کاران که معمولا 6 ساعت کار در مکان کار حاضر می باشند
[نساجی] ساقه گیاه
[معدن] میله (چالزنی)
[آب و خاک] مانع جریان