steering
/stɪərɪŋ/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

معنی

[ریاضیات] تحقیق

دیکشنری

فرمان
فعل
steer, navigate, direct, conduct, lead, redeهدایت کردن
drive, drive away, steer, force, run, dislodgeراندن
manage, manipulate, administer, run, operate, wieldاداره کردن
usher, guide, instruct, steer, cue, heraldراهنمایی کردن
take, remove, win, take away, carry, driveبردن

ترجمه آنلاین

فرمان

واژه‌های مشابه

steering column

[پلیمر] میل فرمان

دیکشنری انگلیسی به فارسی

steering compass

قطب‌نمای سکان [حمل‌ونقل دریایی] قطب‌نمایی در نزدیکی دسته‌سکان که سکانی از آن برای هدایت شناور استفاده می‌کند

واژه‌های مصوب فرهنگستان

steering gear

سکان‌افزار [حمل‌ونقل دریایی] تمامی تجهیزاتی که عملکرد آنها به حرکت تیغۀ سکان منجر می‌شود

واژه‌های مصوب فرهنگستان

steering light

چراغ سکانش [حمل‌ونقل دریایی] چراغی که در پاشنۀ شناور یدک‌کننده نصب می‌شود تا کشتی یدک‌شونده برای سکان‌گیری از نور آن استفاده ‌کند ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

steering qualities

سکان‌پذیری [حمل‌ونقل دریایی] آمادگی واکنش شناورِ درحال‌حرکت به تغییر جهت سکان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

steering sail

بادبانک سکانش [حمل‌ونقل دریایی] بادبانی کوچک در جلوی شناورهای بادبانی که بیش از آنکه برای پیش‌رانش به ‌کار رود، از آن برای هدایت شناور استفاده می‌کنند ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

steering wheel

فرمان، رل، چرخ فرمان، چرخ سکان، فرمان اتومبیل سایر معانی: (اتومبیل) فرمان، (کشتی) سکان، چر  فرمان، چر  سکان [پلیمر] فرمان، غربالک فرمان

دیکشنری انگلیسی به فارسی

steeringcurrent

جریان راهبر [علوم جَوّ] ← شارش راهبر

واژه‌های مصوب فرهنگستان

self steering microwave array

[برق و الکترونیک] ارایه ی ریز موج خود - هدایت ارایه آنتی با مدار الکترونیکی که فاز سیگنالهای راهنمایی ورودی را حس می کند و باریکه آنتن را جهت دریافت آنها قرار می دهد . از این آنتن در مخابرات ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش