معنی

[نساجی] فرو کردن در مایع - خیس کردن - خیسانیدن

دیکشنری

چیدن
فعل
soak, drench, macerate, damp, moisten, presoakخیساندن
inculcate, thrust, poach, hold down, detrude, digفرو کردن
saturate, glut, imbue, imbibe, imbrue, impregnateاشباع کردن
incline, steepشیب دادن

ترجمه آنلاین

شیب دار

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.