معنی

[ریاضیات] ایست

دیکشنری

خفه شدن
فعل
stallبه اخور بستن
stay, remain, be, stand, settle, subsistماندن
trig, chock, stallاز حرکت بازداشتن
fail, stallقصور ورزیدن
stallدور سرگرداندن
wriggle, evade, dally, dodge, elude, hedgeطفره زدن

ترجمه آنلاین

توقف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.