stabbing
معنی
سیخ زنی
سایر معانی: 1- درد شدید و منقطع، تیر کشیدن 2- زخم (در اثر فرو کردن نه شکافتن یا بریدن)
سایر معانی: 1- درد شدید و منقطع، تیر کشیدن 2- زخم (در اثر فرو کردن نه شکافتن یا بریدن)
دیکشنری
چاقوزنی
اسم
pricking, jabbing, filing, stabbingسیخ زنی
ترجمه آنلاین
چاقو زدن
مترادف
aciculate ، acuate ، acuminate ، acuminous ، acute ، apical ، barbed ، briery ، cuspate ، cuspidate ، edged ، fine ، gnawing ، ground fine ، honed ، horned ، jagged ، keen ، keen edged ، knife edged ، knifelike ، lancinating ، needle pointed ، needlelike ، peaked ، piercing ، pointed ، pointy ، prickly ، pronged ، razor sharp ، salient ، serrated ، sharp edged ، sharpened ، shooting ، spiked ، spiky ، spiny ، splintery ، stinging ، tapered ، tapering ، thorny ، tined ، tipped ، unblunted ، whetted