sputtering
معنی
[شیمی] بیرون اندازی
[برق و الکترونیک] کندوپاشی
[پلیمر] بیرون اندازی
[برق و الکترونیک] کندوپاشی
[پلیمر] بیرون اندازی
دیکشنری
اسپری کردن
فعل
sputterبا خشم ادا کردن
sputterبا خشم سخن گفتن
sputterتف پراندن
throw out, eject, expel, bounce, excrete, extrudeبیرون انداختن
sputterتند و مغشوش سخن گفتن
ترجمه آنلاین
کندوپاش کردن