معنی
سایر معانی: انگیزه، محرک، انگیزاندن، برانگیختن، تحریک کردن، مهمیز دار (یا مهمیزک دار) کردن، شتاباندن، شتابیدن، شتافتن، عجله کردن، تاختن، سیخونک، سکه، هر چیز مهمیز مانند (مثلا زائده ی مهمیز مانند پای برخی پرندگان)، مهمیزک، سیخک، (برای بالا رفتن از تیر تلفن و درخت و غیره) کفش میخی، مهمیزک فلزی (که به پای خروس جنگی می زنند)، بخش بیرون زده ی کوه، رجوع شود به: griffe، (معماری) شمع، (گیاه شناسی) رجوع شود به: calcar، (گیاه شناسی) نوش جای، با مهمیز زخمی کردن (به ویژه در خروس جنگی)
[عمران و معماری] آبشکن - دیوارک عمود بر ساحل
[زمین شناسی] آب شکن، سیخ، مهمیز. خار بزرگ و معمولاً متحرک ( روی ساق پا حشرات ). - (مهندسی)؛ مانع مصنوعی، همچون پدیده ای سد مانند که به سمت بیرون ساحل رود به منظور انحراف جریان یا حفاظت ساحل در برابر فرسایش گسترش می یابد.
[نساجی] نوک فولادی ماکو
[ریاضیات] اثر
[کوه نوردی] تیغه