sniffle
معنی
زکام، عطسه، صحبت تودماغی، فن فن، تودماغی صحبت کردن، در حال عطسه صحبت کردن، با فن فن صحبت یا گریه کردن
سایر معانی: (به ویژه هنگام گریه یا زکام) آب بینی بالا کشیدن، (با صدای بلند) فن فن کردن، آب بینی بالاکشی، عن دماغ بالاکشی
سایر معانی: (به ویژه هنگام گریه یا زکام) آب بینی بالا کشیدن، (با صدای بلند) فن فن کردن، آب بینی بالاکشی، عن دماغ بالاکشی
دیکشنری
خراب کردن
اسم
sneezing, sneeze, sternutation, hiccup, sniffle, sputterعطسه
catarrh, cold, common cold, head cold, influenza, sniffleزکام
sniffleصحبت تودماغی
sniffleفن فن
فعل
sniffleتودماغی صحبت کردن
sniffleدر حال عطسه صحبت کردن
sniffleبا فن فن صحبت یا گریه کردن
ترجمه آنلاین
بو کشیدن