معنی

جزئی، قطع شده، با عجله انجام شده
سایر معانی: بریده بریده، گره گره، منقطع، ناپیوسته، جسته و گریخته

دیکشنری

خرابکاری
صفت
snatchy, off-hookقطع شده
slight, small, fiddling, immaterial, inappreciative, snatchyجزئی
snatchyبا عجله انجام شده

ترجمه آنلاین

قاپنده

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.