معنی

براق، صاف، شفاف، نرم، صیقلی، چرب و نرم، صیقلی کردن، صاف کردن
سایر معانی: (سطح صیقلی یا گیسو و غیره) نرم و براق، لخشنده، لیز، شیک، قشنگ، چاق و چله، تروتمیز، (تداعی منفی) خوش زبان، سروزبان دار، پر تعارف، پر تصنع، نرم و براق کردن، لیز کردن
[نساجی] نرم - براق - صیقلی - شفاف - صاف

دیکشنری

براق
فعل
smooth, clear, shave, perk, hone, sleekصاف کردن
scour, glass, sleek, sleeken, urbanize, varnishصیقلی کردن
صفت
shiny, sleek, glossy, shining, splendid, silveryبراق
smooth, glossy, sleek, shiny, reflective, levigatedصیقلی
smooth, clear, flat, plain, slick, sleekصاف
transparent, clear, lucid, crystal, hyaline, sleekشفاف
soft, smooth, fine, flexible, fluffy, sleekنرم
voluble, unctuous, sleekچرب و نرم

ترجمه آنلاین

براق

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.