معنی

جدا، مختلف، چندین، چند، برخی از، چند، چندی، چندین
سایر معانی: بسمار، شمارا، مجزا، مشخص، جداگانه، متمایز، معدود، متعدد، 5 - چند نفر، چندتا
[حقوق] منفردأ، به تفکیک، مجزا
[ریاضیات] چند، متعدد

دیکشنری

چند
قید
severalچند
several, many, some, some, so many, soچندین
several, some, partlyچندی
ضمیر
some, severalبرخی از
صفت
severalچند
several, multiple, many, various, multifoldچندین
different, several, various, diverse, disparate, variantمختلف
separate, apart, detached, discrete, segregate, severalجدا

ترجمه آنلاین

چندین

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.