نشسته، غیر مهاجر، غیر متحرک، مقیم در یک جا سایر معانی: مستلزم نشستن زیاد، مستلزم پشت میز نشینی، ناجنبا، نشیمند [زمین شناسی] نشسته، غیر مهاجر، مقیم در یکجا، غیر متحرک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.