sectarian
معنی
فرقه گرای، فرقهای، حزبی، تیرهای، کوته بین
سایر معانی: وابسته به فرقه، متعصبانه، کوته فکرانه، محدود، پیرو فرقه ی بخصوص، فرقه گرا
سایر معانی: وابسته به فرقه، متعصبانه، کوته فکرانه، محدود، پیرو فرقه ی بخصوص، فرقه گرا
دیکشنری
فرقه ای
اسم
sectarianفرقه گرای
صفت
sectarianفرقهای
sectarianحزبی
sectarianتیرهای
sectarianکوته بین
ترجمه آنلاین
فرقه ای
مترادف
bigoted ، clannish ، cliquish ، dissident ، doctrinaire ، dogmatic ، factional ، fanatic ، fanatical ، hidebound ، insular ، limited ، local ، nonconforming ، nonconformist ، parochial ، partisan ، provincial ، rigid ، schismatic ، skeptical ، small town ، splinter