معنی

صرفه جویی کردن
سایر معانی: جستجو کردن، دنبال (چیزی) گشتن، (با زحمت) گردآوری کردن، تلکه کردن، (با تکدی) به دست آوردن، (عامیانه - معمولا با: around) دنبال خوراک گشتن، کاویدن، (بدون اجازه) برداشتن، بلند کردن، کش رفتن، علیق جمع اوری کردن، تلاش کردن، تکاپو

دیکشنری

تیراندازی
فعل
scrounge, economizeصرفه جویی کردن