scatter
معنی
سایر معانی: پاشیدن، پراکندن، فتالیدن، ولو کردن، پخش و پلا کردن، پاشیده شدن، ولو شدن، پخش و پلا شدن، متفرق شدن، هر چیز پراکنده (به ویژه به طور نامنظم و تنک)، (قدیمی) هدر دادن، هرز دادن، حرام کردن، ولخرجی کردن، (فیزیک) به طور نامنظم پراکنده یا منکسر کردن، پرافکن کردن، پراکنش، تفرق، پاشیدگی
[شیمی] پراکندن
[زمین شناسی] پراکندگی
[نساجی] پخش - انتشار - پراکندن ( نور)
[ریاضیات] پراکنش
[پلیمر] پراکندن(برای نور)
[آمار] پراکندگی