rustle
معنی
خش خش، صدای برگ خشک، خش خش کردن، صدا دراوردن از، صدای برگ خشک ایجاد کردن، صدا کردن
سایر معانی: (صدای بر زدن ورق یا تکان خورن برگ ها در نسیم و غیره) خش خش، صدای ملایم، صدای ملایم ایجاد کردن، (عامیانه)، تکاپو کردن، تلاش کردن، (اسب یا گاو) گردآوری کردن، در یک جا جمع کردن
سایر معانی: (صدای بر زدن ورق یا تکان خورن برگ ها در نسیم و غیره) خش خش، صدای ملایم، صدای ملایم ایجاد کردن، (عامیانه)، تکاپو کردن، تلاش کردن، (اسب یا گاو) گردآوری کردن، در یک جا جمع کردن
دیکشنری
خسته کننده
اسم
rustle, mush, froufrou, noiseخش خش
rustleصدای برگ خشک
فعل
rustleخش خش کردن
blare, hum, sound, clang, click, rustleصدا کردن
rustleصدا دراوردن از
rustleصدای برگ خشک ایجاد کردن
ترجمه آنلاین
خش خش