معنی

سخت، تنومند، زمخت، شدید، نیرومند، نا هموار، پیچ و تابدار، بی تمدن
سایر معانی: پر پستی و بلندی، پست و بلند، پر صخره، سنگلاخ، بستاوند، (قیافه) پرچین و چروک و سالم، آفتاب زده و خوش بنیه، حاکی از نیرو و سلامتی، توفانی، ناملایم، (صدا) ناهنجار، گوشخراش، خشن، ستهم، سختگیر، (عامیانه) مستلزم مهارت و طاقت، قوی، پرزور، تهمتن، قلچماق
[ریاضیات] مقاوم، مستحکم، خشن

دیکشنری

ناهموار
صفت
rough, crude, clumsy, coarse, gross, ruggedزمخت
hard, difficult, tough, strict, rigid, ruggedسخت
stout, robust, huge, rugged, burly, sturdyتنومند
strong, powerful, mighty, formidable, vigorous, ruggedنیرومند
rough, uneven, jagged, rugged, bumpy, raggedنا هموار
squishy, ruggedپیچ و تابدار
severe, intense, violent, drastic, intensive, ruggedشدید
uncivil, ruggedبی تمدن

ترجمه آنلاین

ناهموار

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.