round off
معنی
گرد کردن، گرد کردن برشی
سایر معانی: گرد کردن، گرد کردن برشی
[حسابداری] سرراست کردن
[کامپیوتر] گرد کردن
[برق و الکترونیک] گرد کردن، روند کردن - گرد گردان تغییر دادن کمیتی با دقت بیشتر به کمیتی با دقت کمتر با حذف رقمهای کم ارزش تر و اعمال قاعده ای برای تغییر آخرین رقم با ارزش باقی مانده.
[ریاضیات] گرد کردن
سایر معانی: گرد کردن، گرد کردن برشی
[حسابداری] سرراست کردن
[کامپیوتر] گرد کردن
[برق و الکترونیک] گرد کردن، روند کردن - گرد گردان تغییر دادن کمیتی با دقت بیشتر به کمیتی با دقت کمتر با حذف رقمهای کم ارزش تر و اعمال قاعده ای برای تغییر آخرین رقم با ارزش باقی مانده.
[ریاضیات] گرد کردن
دیکشنری
گرد کردن
فعل
round, round off, agglomerate, conglobate, gather, globeگرد کردن
round offگرد کردن برشی
ترجمه آنلاین
گرد کردن
مترادف
bring to a close ، cap ، climax ، close ، complete ، conclude ، crown ، culminate ، finish off ، settle ، top off