معنی

خروش، غرش، خروشان
سایر معانی: پر سروصدا، پرهیاهو، پر غلغله، پرخروش، (عامیانه) پر رونق، پر شور، توفانی، متلاطم، نعره کشی، فریادکشی، غریو، (دامپزشکی) سرماخوردگی اسب (همراه با صدای خس خس)، پر بزن و بکوب، پر جنگ و دعوا، پر جنجال، خر خر اسب هنگام دم زدن

دیکشنری

سرگیجه
اسم
roar, roaring, cry, clamor, crying, battle cryخروش
roar, roaring, thunder, boom, rave, thunderpealغرش
صفت
roaring, shouting, clamorous, cryingخروشان

ترجمه آنلاین

غرش

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.