معنی

خراش، دریدگی، چاک، بریدگی، برش دادن، چاک دادن، شکافتن، بریدن
سایر معانی: شکاف، ترک، (در روابط دوستانه) اختلاف، جدایی، دو دستگی، نفاق، تفرقه، (زمین شناسی) گسل، (محل کم عمق و سنگلاخ و پر شیب رودخانه) تنداب، تندابگاه، شکاف دهنده
[عمران و معماری] پارگی - شکاف - ترک مویین
[نساجی] پارگی - شکاف
[کوه نوردی] اک(دالان با دیواره های موازی و مستقیم)

دیکشنری

بریدگی
اسم
slash, scissor, cut, kerf, slot, riftچاک
scratch, scrape, abrasion, scuff, graze, riftخراش
cut, notch, kerf, scission, gash, riftبریدگی
screed, abscission, laceration, riftدریدگی
فعل
kerf, incise, rift, scotch, slash, slitچاک دادن
split, fission, cleave, rip, excise, riftشکافتن
cut, slice, sliver, carve, cut off, riftبریدن
cut out, cut, rift, sectionبرش دادن

ترجمه آنلاین

شکاف

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.