reverberate
/rɪˈvɜːrbəˌret/

معنی

معکوس، منعکس کردن، ولوله انداختن، طنین انداختن، پیچیدن
سایر معانی: پژواک کردن، (صدا) منعکس کردن یا شدن، بازآوا کردن یا شدن، نوفیدن، طنین افکن شدن، خنیدن، (صدا) پیچیدن، (حرارت یا نور) باز تابیدن، بازتاب کردن یا شدن، (مجازی) واکنش داشتن، رجوع شود به: recoil

دیکشنری

بازتاب دادن
فعل
reflect, mirror, reverberateمنعکس کردن
wrap, swab, twist, wind, furl, reverberateپیچیدن
resonate, chink, jar, reverberate, tingطنین انداختن
reverberateولوله انداختن
صفت
reverse, inverse, opposite, inverted, contrary, reverberateمعکوس

ترجمه آنلاین

طنین انداز

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.