restriction
/riˈstrɪkʃn̩/

معنی

جلو گیری، محدودیت، انحصار، تحدید، تضییق
سایر معانی: واپاد، مهار کردن، محدود سازی، قید، بند، مانع، پابند، حصر، تنگنا، مرزش، تنگ مرزی، منع
[حسابداری] محدودیت
[عمران و معماری] برآیند
[مهندسی گاز] محدودیت، تحدید، جلوگیری
[حقوق] محدودیت، ممنوعیت، منع، قید، انحصار
[ریاضیات] تحدید، تحدید، انحصار، محدودیت، قید، شرط، محدود شده
[آمار] قید

دیکشنری

محدودیت
اسم
limitation, restriction, constraint, circumscription, finiteness, finitudeمحدودیت
limitation, restriction, confinementتحدید
monopoly, restriction, circumscriptionانحصار
restrictionتضییق
curb, prevention, abatement, snub, countercheck, restrictionجلو گیری

ترجمه آنلاین

محدودیت

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.