remains
معنی
باقی، بقایا
سایر معانی: بقیه (بقایا)، باقی ماندگان، پس مانده ها، نشانه های گذشته، یادبودها، یادگارها، آثار، جسد، لاشه، نعش، جنازه، باقی مانده
[علوم دامی] پسمان، باقی مانده .
سایر معانی: بقیه (بقایا)، باقی ماندگان، پس مانده ها، نشانه های گذشته، یادبودها، یادگارها، آثار، جسد، لاشه، نعش، جنازه، باقی مانده
[علوم دامی] پسمان، باقی مانده .
دیکشنری
باقی
اسم
rest, remains, remainder, leftovers, leavings, gleaningsباقی
remnants, remains, vestige, leftover, reliquiae, restبقایا
ترجمه آنلاین
باقی می ماند