regularly
/ˈreg.jə.lər.li/

معنی

مرتبا، منظما
[ریاضیات] به طور مرتب، به ترتیب، به طور منظم

ترجمه آنلاین

به طور منظم

مترادف

جمله‌های نمونه

I'm trying to eat healthier and exercise regularly.

من دارم سعی می‌کنم سالم‌تر غذا بخورم و به صورت منظم ورزش کنم.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.