reflection
/rəˈflekʃn̩/

معنی

تامل، اندیشه، تفکر، باز گشت، پژواک، انعکاس، باز تاب، انعکس
سایر معانی: هر چیز منعکس شده: تصویر، فرتور، عکس، غور، فکر، آبروریزی، خرده گیری، اندیشه ی منفی، نشان، نشانگر، باز رخش، پستافت، (صدا) پژواک، بازتابش، بازرخشش
[شیمی] بازتاب، باز رخش، پستافت، انعکاس، (صدا) پژواک، بازتابش، بازرخشش ،هر چیز منعکس شده : تصویر، فرتور، عکس ،نشان، نشانگر
[سینما] بازتاب - فاکتور انعکاس
[عمران و معماری] انعکاس - انکسار - بازتاب
[برق و الکترونیک] بازتابش برگشت یا تغییر جهت امواج نور، صدا، رادار یا رادیو دربرخورد به سطح ف یا عبور از محیطی به محیط دیگحر، اگر سطح بازتابشی در همان صفحه باش، این اثر بازتابش مستقیم، منظم و اینه ای نامیده می شود . اگر سطح به قدری ناصفا باشدکه پرتوهای بازتابیده در تمام جهتها بر طبق قانون کسینوس پراکنده شوند، این اثر بازتابشی پخشی نامیده می شود . در خطوط انتقال دارای تطبیق نادرست انرژِ ی الکترومغناطیس بازتابیده می شود . و سبب ایجاد امواج ایستاده می شود . - انعکاس، بازتاب
[ریاضیات] بازتابی
[پلیمر] بازتاب، انعکاس
[آب و خاک] انعکاس بازتاب

دیکشنری

انعکاس
اسم
reflection, reflectance, reaction, replication, reflexion, repercussionانعکاس
reflection, contemplation, deliberation, hesitation, indecision, advisementتامل
thinking, thought, meditation, reflection, contemplation, consideringتفکر
thought, idea, notion, reflection, opinion, mentalityاندیشه
echo, reflection, reflexionپژواک
reflexion, reflectionباز تاب
reflectionانعکس
comeback, return, reflexion, recidivism, recession, reflectionباز گشت

ترجمه آنلاین

انعکاس

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.