recline
معنی
خم شدن، تکیه کردن، لمیدن، برپشت خم شدن یا خوابیدن
سایر معانی: (روی چیزی ) تکیه دادن، لم دادن، برآسودن، یله دادن، دراز کشیدن، (صندلی و غیره) خواباندن، (پشتی را) عقب یا جلو کشیدن، سرازیر کردن
سایر معانی: (روی چیزی ) تکیه دادن، لم دادن، برآسودن، یله دادن، دراز کشیدن، (صندلی و غیره) خواباندن، (پشتی را) عقب یا جلو کشیدن، سرازیر کردن
دیکشنری
عقب انداختن
فعل
bend, stoop, sag, recline, leant, leanخم شدن
lean, reclineتکیه کردن
loll, lounge, reclineلمیدن
reclineبرپشت خم شدن یا خوابیدن
ترجمه آنلاین
تکیه دادن
مترادف
be recumbent ، cant ، heel ، lay down ، lean ، lie ، list ، loll ، lounge ، repose ، rest ، slant ، slope ، sprawl ، stretch ، stretch out ، tilt ، tip