معنی

تازه، اخیر، جدید، متاخر، جدیدالتاسیس
سایر معانی: پسین، بازپسین، واپسین، فرجامین، نوخیز، نوپیدا، (زمین شناسی) وابسته به دوران هلوسین (holocene)

دیکشنری

اخیر
صفت
recent, last, latter, lateاخیر
new, novel, modern, recent, unprecedented, maidenجدید
new, fresh, recent, young, green, lateتازه
recent, modern, succedentمتاخر
recentجدیدالتاسیس

ترجمه آنلاین

اخیر

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.