rebuff
معنی
رد، دفع، ضربت متقابل و تند، جلو گیری کردن، رد کردن
سایر معانی: (نصیحت یا پیشنهاد و غیره را به طور زننده) نپذیرفتن، پس زدن، دفع کردن، منع
سایر معانی: (نصیحت یا پیشنهاد و غیره را به طور زننده) نپذیرفتن، پس زدن، دفع کردن، منع
دیکشنری
واکنش
اسم
rejection, pass, refusal, denial, trace, rebuffرد
excretion, expulsion, repulse, exclusion, repulsion, rebuffدفع
riposte, rebuffضربت متقابل و تند
فعل
reject, throw down, refuse, deny, decline, rebuffرد کردن
intercept, pull up, arrest, keep, prevent, rebuffجلو گیری کردن
ترجمه آنلاین
رد کردن
مترادف
brushoff ، check ، cold shoulder ، cut ، defeat ، denial ، discouragement ، go by ، hard time ، insult ، kick in the teeth ، nix ، nothing doing ، opposition ، rebuke ، refusal ، rejection ، reprimand ، repulse ، slight ، snub ، thumbs down ، turndown